NAVAYGAN TANZ نوایگان طنز

نوایگان تصاویر مطالب طنز sms شعر عکس مربوط به #نوایگان# موفق قانعی***

NAVAYGAN TANZ نوایگان طنز

نوایگان تصاویر مطالب طنز sms شعر عکس مربوط به #نوایگان# موفق قانعی***

خاطرات نوایگان 1

خاطرات نوایگان خاطراتی است طنز ، که در نوایگان روی داده ودر اینجا بدون ذکر نام

افراد دخیل در آن خاطرات جهت شادی شما بازگو خواهد شد


http://s2.picofile.com/file/7901647953/images_154_00000000.jpg

اوم پلقنین:


از قوم و خویش هایم که در داراب زندگی میکند تعریف کرد

که یک روز وقتی راننده سرویس دنبال بچه ام آمد که او را ببرد مهد کودک

گفت ببخشید آقا یک سوال داشتم ((اوم پلقونین)) یعنی چه؟!

من گفتم یعنی ((وای منو له کردید)) خوب حالا مگه چطور؟ راننده سرویس گفت:

بچه تو وقتی سوار سرویس میشه چون چهار پنج نفر عقب مینشینند

اول میگه اوووی اوم پلقونیین !!!

و من مونده بودم  معنی این کلمه چیه ؟؟؟ نوعی احوالپرسیه؟ خسته نباشیه؟ یا چیز دیگه ......



بشکه 200 لیتری:


بشکه 200لیتری آهنی را آورده بود جوشکاری تا کاربیت کند فقط یادم می آید او  برای مهار بشکه

سوار بر بشکه شده بود و جوشکار در حال کاربیت آن بود

نمیدانم چه موادی توی بشکه بود که ناگهان با صدای مهیبی

به طرف آسمان پرتاب شد بشکه تکه شده یک طرف و افتادن آن بنده خدا یک طرف

و روده بر شدن ما از خنده یک طرف .....


لگد الاغ:



تازه با الاغی که بار داشت از بشکال آمده بود پای تانک نفتی به عنوان شوخی از او پرسیدند

فلانی تریلی ات  گازوئیل دارد او هم به عنوان مسخره دستش را زیر شکم الاغش برد

و گفت ببینم داره یا نه  که ناگهان

الاغ لگدی به او زد که به یک متر آن طرف تر پرتاب شد

صدای خنده مردم و آه و ناله او را هنوز در گوشم میشنوم .....


http://4x4iran.com/image.php?u=3874&dateline=1348517386


4VD:


آبخیز داری نوایگان میخواست افتتاح شود مسئولین زیادی آمده بودن ما هم از روی کنجکاوی

کنار یک پاترل شیک و شیشه دودی ایستاده بودیم یکی از بچه ها سوال کرد میدانید 4VDکه روی درب این

نوشته چیست؟ گفتیم نه او گفت یعنی چهار ولگرد دی... ! ناگهان شیشه پاترل پایین آمد و دیدیم

دوتا مهندس توی ماشین هستند

ما فورا فرار کردیم و آنها هم عصبانی بودند هم میخندیدند............


خدا رحمت کند مرحوم اسحاق انصاری در زمان آن مرحوم خانه بهداشت نوایگان در استان اول شده بود

مسئولین شبکه بهداشت از استان و داراب آمده بودند بازدید

مردم هم از روز قبل همه کوچه ها را تمیز کرده و آماده کرده بودند

 زیر حسینیه محله پایین مسئولین در حال حرکت و مردم پشت سر آنان صلوات میفرستادند

و به روستای تمیز خود می نازیدند

با اینکه همه را از قبل توجیه کرده بودند نسبت به رعایت بهداشت

ناگهان یک بچه که پاچه شلوارش را بالا زده بود

با پای برهنه  و سرعت بالا از وسط جوی آب کثیف دوید

که همه مسئولین از ترس ترشح آب به آنان به این طرف و آن طرف فرار کردند

این اتفاق و همچنین پاره بودن شلوار یکی از کارمندان بهداشت  که خودش هم نمیدانست

باعث خندهای پنهانی و فراوان مردم شد .........



بسم الله:


معلم دینی آقای عباس خوشرو سال 1372 در مدرسه راهنمایی خسرو کشاورز نوایگان

سر کلاس داستانی را برایمان گفت که در

آن فردی با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم از روی آب رد شد

کلاس تعطیل شد و هنگام خروج از سالن ناگهان یکی از بچه ها با کتابهایش که زیر بغلش بود

لب حوض مدرسه ایستاد و گفت بسم الله الرحمن الرحیم

و پایش را روی آب گذاشت که با سر توی حوض افتاد

خنده معلمها از یک طرف و خیس شدن اون بچه و کتابهایش واقعا جالب بود ......


خاطرات واقعی کوتاه و طنز خود را بدون درج نام کسی بنویسید

تا در خاطرات نوایگان 2 با نام شما منتشر شود


http://s1.picofile.com/file/7897429244/fars_booshehr_iran_travel_001.jpg

نظرات 7 + ارسال نظر
نوایگانی ساکن تهران شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام آقای قانعی خاطرات قشنگی بود خستگی را از تنم بیرون کرد
راستی بعضی وقتها اینجا توی مترو آدمو میپلقونن

سلام نظر لطف شماست
راستی عه توی مترو واهال خودت باش تا ات نپلقونن

گمنام یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:22 ب.ظ

؟

گمنام کجاش برات سوال بود؟

گمنام دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:16 ب.ظ

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

عو چرا ؟ عو بری چه؟!

نوایگان طنز دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:39 ب.ظ

با تشکر از آقایان انصاری - کشاورز - و همشهری و دوستدار نوایگان

خاطرات شما با حذف نام های افراد در خاطرات نوایگان 2 منتشر خواهد شد

عزیز دل برادر پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام قشنگ بود ولی عکسها از نواگون نبود !!1
آخه ون و نواگون؟!!!!

سلام اگر دقت کرده بودید خاطره سرویس مدارس توی داراب اتفاق افتاده بود.
در ضمن این عکسها بجز اون گل آخر مطلب هیچکدامش مال نواگون نیودند
از اینکه نظر دادی ممنونم عزیز دل برادرررررررررررر

گمنام یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:53 ب.ظ

باخدا بری چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بری که .

انصاری ... سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 ق.ظ

خاطرات قشنگی داری دوست من..
راستی اون آقاهه که با بشه رفته بود هوا سالم اومد پایین؟
چیزیش نشد؟

سلام شما قشنگ می بینی
ممنون از لطف شما،
بله سالم اومد پایین الانم معلمه و چند تا بچه هم داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد