یکی از رسم های فرهنگی نوایگان ل له بارونی بود
حدودا دو دهه پیش هنوز یکی از رسومات محلی نوایگان به نام ل له بارونی رواج داشت
شاید شما هم یادتان بیاید تقریبا همین موقع ها بود که گروهی شبانه دور هم جمع میشدند
سر دسته آنها یک زگوله به گردنش میکرد و گونی بر دوش میگرفت
و تعداد زیادی دنبال او در کوچه ها راه می افتادند و درب خانه ها را یکی یکی میزدند و او این اشعار را میخواند و باقیه تکرار میکردند:
یی منی جو داشتم
سر کوهی کاشتم
بارون نومد خشک شد
الله بده بارون بارون جو کارون
رسم اینگونه بود که شب اول روی آنها آب میریختند شب دوم هیزم جمع میکردند و شب
سوم آرد میگرفتند و با آن کماچ هایی
درست میکردن و یک دگمه در خمیرها میگذاشتند
این دگمه در کماچ هرکسی که پیدا میشد
تمام هیزمها و آردهای جمع آوری شده به او میدادن
و در مدت سه روز اگر باران می آمد که کاری باهاش نداشتند
ولی اگر بعد از سه روز
باران نمی آمد او را زیر جل الاغ میکردند و حسابی اونو کتک میزدند !
یادم هست آخرین باری که ل له بارونی رفتیم و همان آخرین ل له بارونی شد
بعضی از بچه های شیطون به جای آب
به ما سنگ پرتاب میکردن و در تاریکی فرار میکردند
همین امر باعث شد که ل له بارونی تعطیل بشود.
یادش بخیر
بازی های محلی
ریگ بالی
چوغ کیلی
سلام یادش بخیرچقدراب ریختیم روسرمزدم
سلام از نظر شما ممنون
به یک شرط میام چوغ کیلی که اول تو بری عه گال
نه باید بر بزنیم
وب جالبی داری
سربلند و پیروز باشی
سلام پرویز خوبی ؟ پسرخاله ما چطوره؟
نظر لطف شماست ممنون.
با سلام
یاد ایام خوش گذشته به خیر .
اون وقتا چون مردم ریاکار نبودن و قلباشون پاک بود با دعا و لله بارونی واقعا بارونم میومد ولی حالا هرچی دعا کنیم جواب نمی گیریم .
باسلام و تشکر از نظر شما
خیلی هم نا امید نباش الان هم الحمد لله مردم خوبی داریم و دعاهاشون هم به اجابت میرسه.
سلام حاج آقای قانعی
صدشاخه گل محمدی با صلوات
تقدیم امام عسگری در عتبات
جز حضرت مهدی نبود نائب او
آغاز امامتش درود و صلوات
عیدالزهرا و تاجگذاری مهدی آل محمد صلی الله علیه وآله بر شما و تمام نوایگانی های دوستدار مولا علی علیه السلام مبارکباد
شعری نا قابل هم میزارم امیدوارم دوستان خوششون بیاد
آرزومون سربلندی نواگون
گفته هایم توی رویا تو دهی که مثل اون نیست توی دنیا
من و بابام توی ایوون
مشغول خوردن ریحون
پدرم خوشحال و خندون آرزومون سربلندی نواگون
گفته هایم یه خیاله رفته بودیم پیش خاله
چای تو فنجون تو پیاله توی سرمای زمستون
خوابیدن توی فدا عه بر افتو به خدا خیلی باحاله
توی سرمای زمستون من و عامون توی بارون
رفته بودیم سیل روخونه بهرو
کودکی لرزون و گریون وایساده بود زیر ناودون
توی گرمای تابستون زیر اون رز توی دولون
یه لگن نون دوتا کاسه پر و پیمون
اوکشک و پیاز و ریحون آرزومون سربلندی نواگون
آرزوهام همه بر باد داد بیداد داد بیداد
شده ام شهری و دور از وطن و روستای آباد
تا پریروز جار ماست میزد عه ری بون
حالا پیتزا میخوره با ترشی زیتون
مثلا شهری شدیم ولی تو زندون
سالی یکبارعید به عید میریم نواگون
آرزومون سربلندی نواگون
آرزومون سربلندی نواگون
سلام آفرین گمنام توی پست بعدی شعرت را مینویسم.